پيدايش جنبش صهيونيسم؛ روند تاريخي گذار از صهيونيسم فرهنگي به صهيونيسم سياسي (3)
پيدايش جنبش صهيونيسم؛ روند تاريخي گذار از صهيونيسم فرهنگي به صهيونيسم سياسي (3)
4. دسته بندي صهيونيسم
صهيونيسم را به ديني و غيرديني نيز تقسيم بندي مي كنند. صهيونيسم ديني معتقد است بازگشت به سرزمين موعود در زمان و به شيوه اي كه پروردگار تعيين مي كند، انجام خواهد شد و اينكار به دست بشر انجام شدني نيست. پيروان اين انديشه، گروهي يهودي صهيونيست و شماري عيسوي- صهيونيست مسيحي- هستند. در برابر صهيونيسم ديني، كساني هستند كه با تكيه بر استدلالهاي تاريخي، سياسي و علمي، به اسكان يهوديان در فلسطين مشروعيت مي بخشند. اين همان صهيونيسمي است كه صهيونيسم لاييك خوانده مي شود و تنها مفاهيم سياسي خويش را به زبان دين بيان مي كند.(2)
امروزه تلاش مي شود ميان صهيونيسم مذهبي و صهيونيسم سياسي فرق گذاشته شود و نويسندگان نيز به همين نوع تقسيم بندي توجه دارند. بصورت جزئي، گروههاي زيادي را در جنبش صهيونيسم مي توان بررسي كرد كه در طبقه بندي كلان، زير مجموعه يكي از دو دسته بندي سياسي و مذهبي قرار مي گيرند. گروه «عشاق صهيون» و «جنبش بيلو» از مهمترين گروهها و جنبشهايي بودند كه در نخستين سالهاي دهه 1890م. در روسيه پديد آمدند و به سرعت در كشورهاي ديگر گسترش يافتند. جنبش بيلو از آرا و نظريه هاي پنسكر، رهبر عشاق صهيون اثر پذيرفته بود، ولي رنگ صهيونيستي بيشتري نسبت به عشاق صهيون داشت، بگونه اي كه نخستين مهاجرت گروهي به فلسطين ابتكار اين جنبش است. در مجموع نتيجه تلاشهاي پانزده ساله گروه عشاق صهيون و جنبش بيلو، ظهور هرتزل و نگارش كتاب دولت يهود است.
هرتزل براي دستيابي به هدف خود، يعني تاسيس كشور يهودي، جنبشها و سازمانهاي پراكنده صهيونيستي را در كنفرانس بال، زير چتر سازماني واحد(سازمان جهاني صهيونيسم) گرد آورد.(3)
آنچه جنبش صهيونيسم را قوام بخشيده است و ركن اصلي آن به حساب مي آيد و نسبت به ديگران، قدرت قاهره و هژمونيك دارد، نوع سياسي صهيونيسم و طبقه سكولار آن است، نه ايده هاي فرهنگي آن. آموزه هاي فرهنگي را صرفا مي توان ابزار جنبش دانست. بطور كلي، جرياني كه صهيونيسم را رهبري مي كرد و سياستهاي آن را مشخص مي ساخت، ديدگاه سياسي صهيونيسم به رهبري هرتزل بود. او و همفكرانش به هر دو بعد مذهبي و فرهنگي اين جريان با ديدي ابزار گونه مي نگريستند، نه اعتقادي و اصولا از مباني دين و فرهنگ يهود اطلاع چنداني نداشتند. هرتزل در يكي از جلسه هاي صهيونيستها با صراحت اظهار داشت كه نمي داند منظور از فرهنگ يهود چيست. يعقوب شيف، رهبر وقت كميته يهوديان امريكا نيز چند سال پس از تشكيل سازمان صهيونيسم، در مورد وضعيت اعتقادي پيشگامان اين جنبش گفت: «اگر بگويم پنجاه تا هشتاد درصد كساني كه به عنوان ملّيون يهود معروفند، بي دين و منكر خدا هستند و اكثر زعماي نهضت ملي يهود(صهيونيسم) علاقه و توجهي به مذهب ندارند، گويا اشتباه نكرده باشم».(4)
الف) صهيونيسم سياسي
تئودور هرتزل كه به شدت تحت تاثير ماجراي دريفوس قرار گرفته بود، اصول زير را از آن ماجرا ترسيم كرد:
1. يهوديان در سراسر دنيا، در هر كشوري كه باشند، يك قوم را تشكيل مي دهند.
2. يهوديان هميشه و همه جا، آزار و ستم ديده اند.
3. يهوديان در ملتهايي كه بين آنها زندگي مي كنند، ادغام و جذب نمي شوند و در آنها تحليل نمي روند.
هرتزل با توجه به اصول يادشده، راه حلهايي را براي پايان دادن به اين تضاد سفارش كرد كه به نظر خود او دايمي و قطعي بودند. اين راه حلها را بطور خلاصه مي توان چنين برشمرد:
1. نفي ادغام و تحليل رفتن يهوديان در ملتهاي ديگر؛
2. بسنده نكردن به ايجاد كانون روحاني و مركز گسترش ايمان و فرهنگ يهودي و تلاش براي تشكيل دولت يهودي كه تمام يهوديان جهان در آن مجتمع شوند؛
3. استقرار دولت يهودي در محل خالي و بي مدعي.(6) مفهوم خالي و بي مدعي كه ويژگي حاكم بر تفكر استعماري آن زمان بود، به اين معنا است كه نبايد به مردم بومي اهميت داد وآنها را به حساب آورد.
در سال 1945م. فعاليت دو جناح يهودي بيش از ديگران نمود داشت. نخست، جناح صهيونيست حاكم بود كه ديدگاهي سكولار داشت و نمي خواست دولت اسرائيل قوانين ديني يهود را به زور اجرا كند. در كنار آن، جناح ارتدوكس بود كه در سياست دخالت نمي كرد. پس از تشكيل اسرائيل، جناح ارتدوكس كم كم نيرومندتر شد و توانست در ساختار سياسي نفوذ كند و به حكومت دست يابد. همين امر سبب شد مقدسين يهودي كه براي دو هزار سال، خود را از دولت دور نگه داشته بودند، در نيم قرن اخير، به حكومت روي آورند و مشكل اساسي امروز اسرائيل نيز حاكم شدن جناح ارتدوكسي است.(7)
ب) صهيونيسم فرهنگي
با توجه به ورودي و خروجي جنبش صهيونيسم مي توان گفت صهيونيسم، طرح شبكه اي است كه گروههاي مختلف به تناسب كارويژههاي خود، اهداف از پيش تعيين شده را عملياتي مي كنند. بخشهاي مختلف صهيونيسم با يكديگر در تضاد نيستند، بلكه از همديگر حمايت مي كنند و مكمل هم به حساب مي آيند. هرگونه جداانگاري ميان آموزه هاي اعتقادي و برنامههاي سياسي جنبش صهيونيسم غفلت از اين مسئله است كه چرا قدرتهاي بزرگ، صهيونيسم را به عنوان مهره مطلوب خود انتخاب كرده است.
وجود روايتهاي به ظاهر متعارض در اين زمينه، به ماهيت جنبش صهيونيسم و اينكه آن را طرح واره اي سياسي بدانيم، هيچ گونه خدشه اي وارد نمي كند. هرتزل، بنيانگذار و نظريه پرداز اصلي جنبش صهيونيسم برخلاف صهيونيستهاي مذهبي، نسبت به خدا شكاك بود و حتي با يهودياني كه يهوديت را به مثابه مذهب تعريف مي كردند، مبارزه مي كرد.
هرتزل به يهوديت ايمان نداشت و هيچ يك از شعاير مذهبي يهود را بجا نمي آورد، ولي بعدها به اين باور ايمان آورد كه يهوديان، ملتي ارگانيك، ولي مطرود هستند. به همين دليل، نقش ارتباطي را بين صهيونيسم غيريهودي و صهيونيسم يهودي برعهده گرفت. به اين ترتيب، وي كوشيد حل مسئله يهود را با منافع استعماري كشورهاي اروپايي پيوند زند و براي ايجاد كشور يهودي زمينه سازي كند. افزون بر هرتزل، ولاديمير ژابوتينسكي، رهبر صهيونيستهاي تجديد نظر طلب، ديويد بين گوريون، پايه گذار دولت اسرائيل و شمارديگري از رهبران صهيونيسم، سكولار بودند.(9)
5
. زمينه هاي شكل گيري و تقويت صهيونيسم
الف) عوامل سياسي
جنبش صهيونيسم در شرايطي ظهور كرد كه اوضاع نظام بين الملل به شدت بحراني بود و قدرتهاي مطرح نظام بين الملل، جنگهاي جهاني را پشت سرگذاشته بودند. قدرتهاي فاتح از جمله دولت انگليس تلاش مي كردند با شكل بخشيدن به جنبش صهيونيسم، آلمان و عثماني را كه در جنگ
شكست خورده بودند، بيشتر تحقير كنند و از نظر رواني نيز شكست دهند. در اين دوره مانعي سرراه شكل گيري اين جنبش وجود نداشت، زيرا متحدين كه در جنگ شكست خورده بودند، عملا توان مقابله با شكل گيري جنبش صهيونيسم را نداشتند. آلمان، دشمن تاريخي يهود، توان مقابله با شكل گيري اين جنبش را داشت و عثماني نيز چنين قدرتي نداشت. تركان جوان در 1908م. انقلاب كرده و رهبران كميته اتحاد و ترقي سلطان عبدالحميد را سرنگون كرده بودند. در اين گيرودار، عمل گرايان صهيونيست برخلاف منشورگرايان، بدون اجازه فلسطينيان استقرار يهوديان را در خاك فلسطين آغاز كردند. «بعد از سال 1908م. ممنوعيت مهاجرت يهوديان و خريد زمين از سوي آنها برداشته شد و سيل مهاجرت به فلسطين و خريد زمين و ايجاد نهادهاي مستعمراتي يهود در آنجا آغاز شد».(10)
دو. اوضاع جهان اسلام
بايد پذيرفت زندگي براي اقليتهاي ديني در كشورهاي اسلامي و عربي بسيار ايدئال نبود و آنان مشكلهاي فراواني داشتند. براي نمونه، پيش از تشكيل دولت اسرائيل خود يهوديان عرب در جنبش ناسيوناليسم عربي نقش فعالي داشتند. يهوديان در مبارزه حزب كمونيست عراق با استعمار نقش آفريني كردند. بسياري از نويسندگان معروف نهضت ملي گرايي اعراب، يهودي بودند كه خود را عرب مي دانستند. در زمان تشكيل اسرائيل يهوديان شرقي از دو طرف زير فشار بودند. از طرفي، يهوديان غربي آنها را به پيوستن به خود و جريان سياسي يهود فرامي خواندند. از طرف ديگر، كشورهاي عربي، يهوديان تبعه خويش را براي رفتن از كشورهاي خود به اسرائيل زير فشار مي گذاشتند. در اين ميان، آلمانها با تبليغات ضديهودي در كشورهاي عربي، دولتهاي عرب را به اخراج يهوديان عرب تحريك مي كردند. بسياري از اعراب يهودي بر اثر اين فشارها، خانه و سرزمين خود را ترك گفتند و به اسرائيل مهاجرت كردند يا به زور كوچانده شدند. پس از تاسيس اسرائيل، دولت اسرائيل با سران كشورهاي عربي قرارداد بست و يهودياني را كه در برابر اين فشارها مقاومت كرده بودند، به بهاي ناچيز از آنها خريد. براي نمونه، يهوديان يمني و عراقي را كه راضي به مهاجرت نبودند به زور از خانه هايشان بيرون كشيدند و با هواپيما به اسرائيل فرستادند.
داستان همكاري دولتهاي عربي با دولت اسرائيل در فروختن يهوديان و نابودي فرهنگ آنها بسيار غم انگيز است. بيشتر يهوديان عرب، از نخبگان و برجستگان ادبيات، روشنفكري و ناسيوناليسم عربي بودند
و مبارزان راه نبرد با استعمار به شمار مي رفتند. اين فرهنگ نيرومند در طول 50 سال يكسره از بين رفت و شايد حدود يك درصد از آن يهوديان، با وجود مشكلات فراوان، در كشورهاي عربي ماندگار شدند. در مراكش، يهوديان بيشتر از ديگر كشورهاي عربي ماندند و در مصر، بسيار ديرتر تن به مهاجرت دادند. آنان در يمن زودتر از همه كشورهاي عربي و يكجا و به زور مهاجرت داده شدند.
يهوديان شرقي كه در كشورهاي خود جزو طبقات متوسط و بالاي اجتماعي بودند، در اسرائيل در طبقه پايين جامعه قرار گرفتند، چون دولت اسرائيل در آن زمان، دولتي كاملا غربي بود و كساني آن را اداره مي كردند كه از غرب آمده بودند. تمام نخبگان اين دولت را نيز يهوديان غربي تشكيل مي دادند. در اين ميان، يهوديان شرقي براي اثبات هويت جديد خويش در كشور اسرائيل راهي جز انكار هويت عربي گذشته خويش نداشتند. موضوع بيشتر فيلمهايي كه در دهه 50 و 60 ميلادي در اسرائيل ساخته شد، يهوديان شرقي بودند. اين فيلمها بچه هاي يهوديان شرقي را مانند بربرهايي نشان مي داند كه كم كم راه و رفتار غربي را مي آموختند و از وحشي گري فاصله مي گرفتند. به اين ترتيب، با تحولاتي كه در طول سالها رخ داد هويت يهوديان شرقي عرب به هويتي غيرعربي تبديل شد.
امروزه همين يهوديان شرقي عرب تبار، دشمنان سرسخت فلسطيني ها و اعراب و مخالفان صلح با اعراب هستند؛ زيرا رفتار اعراب را با خود به ياد دارند.(11)
پس از شكست عثماني در جنگ جهاني اول، زمينه تسلط انگليس بر مناطق زير كنترل عثماني از جمله فلسطين فراهم شد. انگليس براساس قرارداد سايكس پيكو در 1916م. بر بخش بزرگي از كشورهاي عربي از جمله فلسطين دست يافت. انگليسي ها در 1917م. با انتشار اعلاميه بالفور، سرزمين فلسطين را براي تشكيل دولت يهود به صهيونيستها وعده دادند. در 1920م. شوراي عالي متفقين در جنگ اول جهاني، فلسطين را به شرط اجراي اعلاميه بالفور، تحت الحمايه انگليس درآورد. در 1922م. جامعه ملل نيز كفالت فلسطين از سوي انگليس را كه دربردارنده تشكيل وطن ملي يهود بود، به رسميت شناخت و صهيونيسم و مهاجرت يهوديان را به سرزمين فلسطين به مثابه امر مشروع تصويب كرد. سازمان ملل به درخواست انگليس براي بررسي آينده سياسي فلسطين تشكيل جلسه داد و سرزمين فلسطين را به دو كشور عربي و يهودي و يك منطقه بين المللي(بيت المقدس) زير نظر آن سازمان تقسيم كرد. خروج انگليس از فلسطين در سال 1948م. به جنگ ميان صهيونيستها و اعراب فلسطيني انجاميد. سرانجام، صهيونيستها بر چريكهاي فلسطيني به رهبري عبدالقادر الحسيني پيروز شدند و در 15 مي 1948م. استقلال و تاسيس دولت اسرائيل را اعلام كردند.(12)
ب) عوامل فرهنگي
در ابتدا براي بسياري از يهوديان اروپا جذاب بود كه بتوانند براي خود، دولت داشته باشند. با اين حال، يهوديان به اين موضوع توجه نكرده بودند كه ممكن است تشكيل دولتي مستقل سبب بيرون راندن غيريهوديان و درگير شدن با آنها شود. در آغاز، سرزمين فلسطين براي آنان اهميت نداشت، ولي با شروع مهاجرت به فلسطين و افزايش تعداد مهاجران يهود، سرزمين فلسطين از آرمان اوليه تشكيل دولت يهودي، اهميت بيشتري يافت. «كساني كه دولت اسرائيل را بنيان گذاري كردند، افرادي كاملا سكولار بودند و اگر هم متدين بودند، نمي خواستند قوانين تورات را در سياست پياده كنند. از طرف ديگر، ارتدوكس يهود كاملا مخالف صهيونيستها بود و هنوز هم بسياري از آنها در اسرائيل و بخصوص اروپا مخالف دولت اسرائيل هستند و معتقدند انسان نبايد در كار خدا دخالت كند. آنها هنوز خود را در تبعيد و پرداختن به تشكيل دولت يهودي را پيش از آمدن منجي، كفر مي دانند. به عقيده آنها بايد صبر كنيم و از دخالت در سياست بپرهيزيم تا ماشيا ظهور كند».(13)
زمينه هاي فرهنگي پديد آورنده جنبش صهيونيسم را مي توان درون پارادايم مدرنيته بررسي كرد كه عبارتند از:
يك. ادعاي پاسداري از دين در دوره رنسانس و انقلاب صنعتي غرب، حصار زندگي يهوديان فرو ريخت.
دو. گسترش حقوق و آزاديهاي مدني
سه. شكست دادن عثماني و تجزيه و نابود سازي امپراطوري عثماني استعمارگران بويژه بريتانيا به عنوان بزرگترين دولت استعماري مي كوشيدند با تجزيه امپراطوري مسلمان، افزون بر شكست دادن دشمن و حريف ديرينه خود، بازار مصرف مواد اوليه و موقعيت اقتصادي تازه اي را براي خود فراهم آورند. به اعتراف سرهنگ جورج گاولر، حاكم انگليسي استرالياي جنوبي، فلسطين محور، مركز عصب و قلب دنياست. بنابراين، تصرف و تصاحب آن به دست هر يك از كشورهاي رقيب، ضربه اي هولناك بر پيكر بريتانيا وارد مي ساخت.
چهار. ترويج انديشه ملت واحد
بديهي است نقش عوامل ديگري همچون مهاجرتهاي يهوديان به نقاط گوناگون جهان، تحريف متون ديني و سكوت روحانيون مذهبي و خاموشي مسلمانان و حكومتهاي اسلامي را در پديد آمدن صهيونيسم نبايد به فراموشي سپرد. تا زمان كنفرانس بال در 1898م. زمينه هاي ذهني و فكري انديشه دولت صهيونيستي فراهم آمد و پس از آن، حركتهاي عملي و عيني قابل توجه صهيونيستها براي تاسيس دولت يهودي آغاز شد و به سرانجام رسيد.(14)
جمع بندي
پي نوشت ها :
1. - همان، ص30.
2. - ر.ك: مرتضي شيرودي، «نژاد برتر يا ملت مقدس»، همان.
3. - براي مطالعه بيشتر،ر.ك:http://www.yahood.net/maghalat/bank2/dl/7.htm.
4. - هرتزل(1860-1904) روزنامه نگار اتريشي بود كه چيزي از فرهنگ و زبان عبري نمي دانست. پدرش، بازرگاني ثروتمند بود و هرتزل در محيط مسيحي مجارستان، تحت تاثير اوضاع آن سامان، از منابع فرهنگي آنجا بهره برد. سپس در دانشگاه وين حقوق خواند و پس از پايان تحصيل، به نگارش مقالات ادبي پرداخت. بعدها در پاريس خبرنگار روزنامه نيوفري پاريس شد.
5. - احمد كريميان، يهود و صهيونيسم، ص310.
6. - روژه گارودي، پرونده اسرائيل و صهيونيسم سياسي، ترجمه نسرين حكمي، ص6، 7.
7. - نويد كرماني، «بنياد گرايي يهودي و تحولات اخير در صهيونيزم»،(روي خط اينترنت) به نقل از: روزنامه ايران1383/8/20، قابل دسترس در آدرس: www.bashgah.net.
8. - http://www.yahoo.net/maghalat/bank2/dl/7.htm.
9. - احمدزيدآبادي، دين ودولت در اسرائيل، ص109.
10. - حميد احمدي، ريشه هاي بحران در خاورميانه، ص58.
11. - ر.ك: نويد كرماني، «بنيادگرايي يهودي و تحولات اخير در صهيونيسم».
12. - مرتضي شيرودي، فلسطينيان وصهيونيسم، ص16و 19.
13. - نويد كرماني، «بنيادگرايي يهودي و تحولات اخير در صهيونيسم».
14. - ر.ك: مرتضي شيرودي،«نژادبرتر يا ملت مقدس».
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}